بالهایت راکجاجاگذاشته ای


من وخدا


پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت :"اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی ."

پرنده گفت :" من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم ."

انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود .

پرنده گفت :" راستی ٬ چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ " انسان منظور پرنده را نفهمید ٬ اما باز هم خندید .

پرنده گفت :" نمی دانی ٬ توی آسمان چقدر جای تو خالیست ." انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور . یک اوج دوست داشتنی .

پرنده گفت :" غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است ٬ اما اگر تمرین نکند فراموش می شود ."

پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش ٬ آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :" یادت می آید ٬ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هردو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی ٬ عزیزم ٬ بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ "

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آنوقت رو به خدا کرد و گریست



نظرات شما عزیزان:

stoon
ساعت8:34---21 آبان 1390
واسه همينه هميشه خسته ايم و ناراضي واسه اينكه نه سر جاي خودمونيم نه ...

ترنم
ساعت18:43---17 آبان 1390
نمیدونم چرا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد این وبو کجا دیدم . این عکسا این نوشته ها ...

سارا
ساعت18:41---17 آبان 1390
اول : سلام !
دوم : قالب وبلاگت واقعا واقعا واقعا قشنگه .
سوم : مطالبت خیلی جالب بودن . آفرین !
چهارم : من از تو لینکای زهرا اومدم . وبلاگ منو خدا .
پنجم : لینکت کردم عزیزم


دخمل دیوووووووووووووووووونه
ساعت19:12---15 آبان 1390
اره اجی
مگه هر کی واسه کنکور میخونه باید خودشو زندانی کنه و دیگه عالم و ادم نبینه
باشه خبرت میکنم


زهرا
ساعت14:55---15 آبان 1390
سلام عید تو هم مبارک گلم

بشار
ساعت14:22---15 آبان 1390

پیشاپیش عید شما هم مبارک !




دخمل دیوووووووووووووووووونه
ساعت13:46---15 آبان 1390
سیلااااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااام
اجیییییییییییییییییییییییییی ییاجی ناراحت نباش از دستم
تقصیر پیج وبته
خیلی دیر اوپن میکنه
چندبار اومدم خبرت کنم واسه اپام
پیجت اوپن نشد منم بیخیالش شدم
اما فراموشت نکردمنه اصلا
الانم اونقد واسادم تا اوپن شهخیلی دوستت دارم اجی
شرمندتم
از حالا همش میام به هر قیمتی شده
تو هم بیا
باشه؟
اپیدی خبرم کن
دوستت دارم اجی گلم
بابای فعلا


بشار
ساعت12:58---14 آبان 1390

روی تخته سیاه جهان

زنگ خورد
ناظم صبح آمد سر صف
توی برنامه صبحگاهی رو به خورشید گفت:
باز هم دفتر مشق دیروز خط خورد
و کتاب شب پیش را
ماه
با خودش برد.

***
آی خورشید
روی این آسمان
روی تخته سیاه جهان
با گچ نور بنویس:
زیر این گنبد گرد و کور و کبود
آدمی زاد هرگز
دانش آموز خوبی نبود


عرفان نظرآهاری


لحظه های ارام
ساعت1:10---11 آبان 1390
سلام اپت خیلی قشنگ بود @ممنون

علی
ساعت18:08---10 آبان 1390
خیلی قشنگ بود آبجی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





| سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:,| 15:48 | نسیبه |